امشب چقد هوا سرده....یخ زدم از تنهایی...
[ دوشنبه 91/10/4 ] [ 11:1 عصر ] [ شیدا .دختری از جنس تنهایی ]
ای اسمان زیبا امشب دلم گرفته
ازهای و هوی دنیا امشب دلم گرفته
یک سینه غرق مستی دارد هوای باران
از این خراب رسوا امشب دلم گرفته
امشب خیال دارم تا صبح گریه کردن
شرمنده ام خدایا امشب دلم گرفته
...
[ یکشنبه 91/10/3 ] [ 7:59 عصر ] [ شیدا .دختری از جنس تنهایی ]
مث اون موج صبوری که وفاداره به دریا تو مهمی مث حقیقت, مهربونی مثل رویا چقده تازه وپاکی مث یاسای توباغچه مث اون دیوان حافظ که نشسته لب طاقچه تو مث اون گل سرخی که گذاشتم لای دفتر مث اون حرفی که ناگفته میمونه دم اخر تو مث بارون عشقی روی تنهایی شاعر تو همون ابی که رسمه بریزن پشت مسافر مث برق دو تا چشمی که توی یک قاب شکسته مث پرواز واسه قلبی که یکی بالاشو بسته مث اون مهمون خوبی که می اد اخر هفته مث اون حرفی که از یاد دل وپنجره رفته مث پاییزی ولیکن پری از گلهای پونه مث اون قولی که دادی گفتی یادش نمیمونه تومث چشمه ی ابی واسه تشنه توبیابون مث یه اشنا تو غربت واسه یه عاشق مجنون تو مث یه سر پناهی واسه عابر غریبه مث چشمای قشنگی که تو حسرت یه سیبه چشمه ی چشمای نازت مث اشک من زلاله مث زندگی رو ابرا بودنت بامن محاله یه روزی بیاتوخوابم بشو شکل یه ستاره توی خواب دختری که هیچ کسو جز تو نداره تو یه عمری میدرخشی توی قاب عکس خالی اما من چشمامو دوختم به گلای سرخ قالی تو مث بادبادک من که یه روز رفت پیش ابرا بی خبر رفتی و خواستی بمونم تنهای تنها تو مث دفتر مشقم پر خطای عجیبی مث شاگردای اول کمی مغرور و نجیبی دل تو یه اسمونه دل تنگ من زمینی میدونم عوض نمیشی تو خودت گفتی همینی تو مث اون کسی هستی که میره واسه همیشه التماسش میکنی که بمون و اون میگه نمیشه مث یه تولدی تو مث تقدیر مث قسمت مث الماسی که هیچ کس واسه اون نذاشته قیمت مث نذر بچه هایی مث التماس گلدون مث ابتدای راهی مث اینه مث شمعدون مث قصه های زیبا پری از خوابهای رنگی حیفه که پیشم نمونن چشای به این قشنگی پرنازی مث لیلی,پر شعری مث نیما دیدن تو رنگ مهره رفتن تو رنگ یلدا بیا مثل اون کسی شو که یه شب قصد سفر کرد دید یارش داره میره موندش و صرف نظر کرد...
[ یکشنبه 91/10/3 ] [ 7:58 عصر ] [ شیدا .دختری از جنس تنهایی ]
خدایا دیگه خسته شدم...
مگه گناهم چی بود؟؟؟
مگه جایی قلب کسی رو شکستم؟؟؟
مگه با کسی بدرفتاری کردم؟؟؟
مگه کسی رو مسخره کردم؟؟؟
اصلا خدا مگه من کاری به کار بقیه داشتم !!!
پس چرا اینجوری با من برخورد میکنند؟؟؟
چرا به گناه نکرده باید متهم شم!!!
خدایا من خسته شدم ! اره کم اوردم !
بازم امشب مجبورم از تنهایی برم سراغ حافظ!!!
"بلبلی خون دلی خورد و گلی حاصل کرد
باد غیرت به صدش خار پریشان دل کرد
طوطی را بخیال شکری دل خوش بود
ناگهش سیل فنا نقش اهل باطل کرد
قرة العین من ان میوه ی دل یادش باد
که چه اسان بشد و کار مرا مشکل کرد
ساروان بار من افتاد خدا را مددی
که امیدم کرمم همره این محمل کرد
روی خاکی و نم چشم مرا خار مدار
چرخ فیروزه طر بخانه از این کهگل کرد
اه و فریاد که از چشم حسودمه چرخ
در لحد ماه کمان ابروی من منزل کرد
نزدی شاه رخ و فوت شد امکان حافظ
چه کنم بازی ایام مرا غافل کرد"
باشه خدا دیگه شکایت نمیکنم ! خدای من صبر میکنم ! اما دلم از این زمونه خیلی گرفته ! از دست خیلی ها ناراحتم !
خدایا قول بده منجی رو زود تر بفرستی ! قول بده تنهام نذاری ! من جز تو کسی رو ندارم....
[ یکشنبه 91/10/3 ] [ 8:23 صبح ] [ شیدا .دختری از جنس تنهایی ]
دوباره تنها شدم,دوباره دلم هوای توروکرده
خودکارم رو از ابر پرمیکنم وبرات از بارون مینویسم
به یاد شبی می افتم که تو رو میان شمع ها دیدم
دوباره میخوام بسوی تو بیایم.تورا کجامیتوان دید؟
در اواز شب اویز های عاشق؟
درچشمان یک عاشق مضطرب؟
درسلام کودکی که تازه واژه را اموخته؟
دلم میخواهد وقتی باغها بیدارند برای تو نامه بنویسم.
وتو نامه هایم را بخوانیو جواب انها را به نشانی همه ی غریبان جهان بفرستی.
ای کاش میتوانستم تنهایی ام را برایت معنا کنم و از گوشه های افق برایت اواز بخوانم
ای کاش میتوانستم همیشه از تو بنویسم
میترسم روزی نتوانم بنویسم و دفتر هایم خالی بمانند و حرف های ناگفته ام هرگز به دنیا نرسد
میترسم نتوانم بنویسم و کسی ادامه ی سکوت قلبم را نشنود
میترسم نتوانم بنویسم و اخرین نامه ام در سکوتی محض بمیرد وتازه ترین شعرم به تو هدیه نشود.
دوباره شب...
دوباره تپش این دل بی قرارم...
دوباره سایه ی حرف های تو که روی دیوار روبه رو می افتد...
دلم میخواهد همه ی دیوار ها پنجره شود و من تورا میان چشم هایم بنشانم
دوباره شب...
دوباره تنهایی ...
و دوباره خودکاری که با همه ی ابر های عالم پر نمیشود....
دوباره شب...
دوباره یاد تو که این دل بی فرار را ارام نگه داشته...
دوباره شب...
دوباره تنهایی...
ودباره سکوت...
دوباره من و یک دنیا خاطره...
[ شنبه 91/10/2 ] [ 7:43 عصر ] [ شیدا .دختری از جنس تنهایی ]