سخت در چنگال عشق تو افتادم...
انچنان که گویی عقابی مرا در چنگالش به لانه میبرد...
سخت است در این زندان به فکر تو نبودن...
سخت است در زندان تو نبودن...
برای کسی که گویی سالها در اسارت تو بوده بی انکه خود بداند ؛ کاربسی سخت است که در بیرون این زندان زندگی کند...
نمیدانم چگونه در این زندان نقش رهایی را بر سردر این سلول های باریک نقاشی کنم...
کاش میدانستی که در گوشه ی قلبت کسی جان میدهد...
چشمان زندانی همیشه به شیشه ایست که سیمای معصوم تو را در ان حصار مرگ افرین با چشم دل ببیند...
نازنینم من در اسارت بند تو هستم ... بی صبرانه در انتظار روی همچون مهتابت...
چشم انتظارم مگذار نفس های اخر است...
[ دوشنبه 91/10/25 ] [ 7:53 صبح ] [ شیدا .دختری از جنس تنهایی ]
عاشق این شعرم...همش!بجز اخرش...شعرهای مریم خیلی دوست دارم!دوستام میگن صدام خیلی شبیه شه!!!کاش منم میتونستم اینقد قشنگ شعر بگم مثل اون ...
عطر زرد گل یاسو نمیخوام
نمره ی بیست کلاسو نمیخوام
من فقط واسه چشم تو جون میدم
عاشقای بی حواسو نمیخوام
من تو رو میخوام اونا رو نمیخوام
نفسم تویی هوا رو نمیخوام
عشق رو نقطه ی جوشو نمیخوام
دوره گرد گل فروشو نمیخوام
اونی که چشاش به رنگ عسله
مجنون خونه به دوشو نمیخوام
من تورو میخوام اونا رو نمیخوام
نفسم تویی هوا رو نمیخوام
من کسی با قد رعنا نمیخوام
چشمای درشت و گیرا نمیخوام
دوست دارم قایق سواری رو ولی
جز تو از هیچ کسی دریا نمی خوام
من تو رو میخوام اونا رو نمیخوام
نفسم تویی هوارو نمیخوام
مو های خیلی پریشون نمیخوام
ادم زیادی مجنون نمیخوام
میدونی چشم منو گرفتیو
جز تو هیچی از خدامون نمیخوام
من تو رو میخوام اونا رو نمیخوام
نفسم تویی هوا رو نمیخوام
چشم شرقه ی سیاهو نمیخوام
صورتهای مثل ماهو نمیخوام
اخه وقتی تو تو فکر من باشی
حق دارم بگم گناهو نمیخوام
من تو رو میخوام اونا رو نمیخوام
نفسم تویی هوا رو نمیخوام
حرفای نقره ای رنگو نمیخوام
اون دوتا چشم قشنگ رو نمیخوام
حتی اون که بلده شکار کنه
صاحبه تیر و تفنگو نمیخواد
من تو رو میخوام اونا رو نمیخوام
نفسم تویی هوا رو نمیخوام
شعرای ساده وتازه نمیخوام
اون که میگه اهل سازه نمیخوام
من دلم میخواد تو رو داشته باشم
واسه این کارم اجازه نمیخوام
من تو رو میخوام اونا رو نمیخوام
نفسم تویی هوا رو نمیخوام
سفر دوره جهانو نمیخوام
رنگای رنگین کمانو نمیخوام
لحظه و ساعت و عمر من تویی
تو که نیستی من زمانو نمیخوام
من تو رو میخوام اونا رو نمیخوام
نفسم تویی هوا رو نمیخوام
فال های جور وواجور رو نمیخوام
نامه های راه دورو نمیخوام
واسه چی برم ستاره بچینم
ماه من تویی که نور رو نمیخوام
من تو رو میخوام اونا رو نمیخوام
نفسم تویی هوا رو نمیخوام
اذر و خرداد و تیرو نمیخوام
ادمای سر به زیر رو نمیخوام
من خودم دیگه یه جور زندونیم
حق دارم بگم اسیرو نمیخوام
من تو رو میخوام اونا رو نمیخوام
نفسم تویی هوا رو نمیخوام
حرف خیلی عاشقونه نمیخوام
دل رسوا و دیوونه نمیخوام
یا تو یا هیچ کس دیگه بخدا
خدا هم خودش میدونه نمیخوام
من تو رو میخوام اونا رو نمیخوام
نفسم تویی هوا رو نمیخوام
خرداد و اردیبهشت رو نمیخوام
بی تو من این سرنوشت رو نمیخوام
یکی پرسید اگه اخرش نشه
بی تو حتی این خیال زشتو نمیخوام
من تو رو میخوام اونا رو نمیخوام
نفسم تویی هوا رو نمیخوام
بی تو چیزی از این عالم نمیخوام
تو فرشته ای من ادم نمیخوام
میدونی خیلی زیادی واسه من
همیشه عادتمه کم نمیخوام
من تو رو میخوام اونا رو نمیخوام
نفسم تویی هوا رو نمیخوام
منو باش شعرو نوشتم واسه کی؟
تویی که گفتی شما رو نمیخوام
من تو رو میخوام اونا رو نمیخوام
نفسم تویی هوا رو نمیخوام...
[ جمعه 91/10/22 ] [ 10:5 عصر ] [ شیدا .دختری از جنس تنهایی ]
ما پیغام دوست داشتنمان را با دود اتش به هم میرسانیم!
نمی دانم ان سو برای تو تکه چوبی هست؟
...
من اینجا جنگلی را به اتش کشیده ام!!!!
[ چهارشنبه 91/10/20 ] [ 6:13 عصر ] [ شیدا .دختری از جنس تنهایی ]
ببار ای ابر بارونی!
بی قرارم...
ببار بر حال زارم که از تقدیر تلخم بی قرارم!
نشستم تا برگرده زمون خوشی ها!
نیومد بیشتر شد روزگار ناخوشی ها...!!!
[ سه شنبه 91/10/19 ] [ 8:14 صبح ] [ شیدا .دختری از جنس تنهایی ]
غم ایام ندیدی که ز جان سیرم کرد به دلت بسته و زندانی و زنجیرم کرد شب هجران تو نبودی که پریشانی من از غم و غصه ی پنهانی تو پیرم کرد آتش افتاد به این خانه و کاشانه بسوخت منزل عشق ندیدی که زمینگیرم کرد شمع و پروانه در این سوگ چنان رقصیدند که دلت سخت به پیکان زبان تیرم کرد به سکوتی نگران گشتی و فریاد زدی که سکوت همگان خسته و دلگیرم کرد ملتهب گشتم و فریاد کشیدم آری مضطرب بودی و حیرانی تو گیرم کرد دل به هر شهر که بردم نخریدند ،آری حق من بود چو شیدای زمان پیرم کرد a.m
[ دوشنبه 91/10/18 ] [ 8:38 عصر ] [ شیدا .دختری از جنس تنهایی ]