سلام خداجونم
راستش بازم اومدم که ازت کمک یخوام
شرمنده که موقعی که کارم پیشت گیره بیشتر میام
چند روزیه که حال و هوای منم مث این هوای این چند روزست....
دقیقا مث این هوا....
یه دقش خوب و افتابی و ثانیه بعدم یهو میبینی بارونی شدید شد...
دلم بدجور گرفته و خسته شدم....
حس خیلی بدی دارم
مث حس اوارگی...
حس اینکه بجای تعلق نداشته باشی...
حتی با جایی که از بچگیت توش بزرگ شدی غریبه باشی , فک کنی که حتی اونجام زیادیی...
خیلی دل نازک شدم...
هرکی باهم حرف میزنه نو کوجیک ترین حرفی میزنه حس میکنم به منظور میگه و حتما از گفتش قصد غرضی داره...
خیلی خسته ام... این قدر خسته که با هیج استراحتی خستگیم برطرف نمیشه....
ای خدا کمکم کن...
خدایا ازت صبر و بردباری میخوام
خودت یکم این دل بی قرار رو اروم کن
مگه خودت نگفتی یادمن دل هاتونو اروم میکنه...
خدایا ارامش از خودت میخوام...
خدایا خونه ی عشق من و مخاطب رو خودت لطفا درس کن...
کاری کن خونه ی خودت شه...
خدایا بهت احتیاج داریم...
ما مث همون خاک تشنه ی رحمتتیم...
رحمتت از ما و زندگیمون دریغ نکن...
خدایا ما برات بنده های خوبی نبودیم...
اما تو بهترین و تنها ترین خدای مایی...
تنهاترین امیدمون به زندگی ...
تنها امیدمون تویی...
[ دوشنبه 93/2/15 ] [ 6:31 عصر ] [ شیدا .دختری از جنس تنهایی ]