سلام خدا...
خدایا دلم گرفته... بارونیم... خیلی بارونی... امروز که دارم این نامه رو واست مینویسم 5شنبه ست!با مخاطب خاصم دعوا کردیم...! اما واقعی نیس! جز خاطرات شیرینه بعدنامونه! دلیل بارون چشام دعوای با اون نیست اینجا تو خونه هوا و نگاه ها خیلی سرده و سنگینه ... خدایا چرا سنگینی این نگاه هاروبرام کم نمیکنی!!! خم شدم زیر این نگاه ها...
دیگه طاقت ندارم ...شکستم... بسه دیگه...
اخه به چه جرمی؟؟؟ جرم نداشتن یه پدر پولدار؟؟؟ جرم پدربی مسئولیت که... ( اصلا شاید اونم قربانی بقیه و خانوادش شده باشه؟؟؟)
خدایا این انصاف نیست؟؟؟
خدایا مگه تو عادل نیستی؟؟؟ خدایا این عدالتته؟؟؟ اخه با چه انصاف و عدالتی میخوان پسر به جرم پدر قساس کنن؟؟؟
خدیا تو عادلی نذار با بی عدالتیتشون قلبم بشکونن!!! نذارعشقم ازمن بگیرن...خدایا کمکمون کن... خدایا اگه تو مراقب عشق اسمونیمون نباشی ... پس از کی کمک بخوایم؟؟؟مگه جز تو خدایی داریم...مراقب عشقمون باش...
[ پنج شنبه 91/12/10 ] [ 12:0 عصر ] [ شیدا .دختری از جنس تنهایی ]