غم ایام ندیدی که ز جان سیرم کرد به دلت بسته و زندانی و زنجیرم کرد شب هجران تو نبودی که پریشانی من از غم و غصه ی پنهانی تو پیرم کرد آتش افتاد به این خانه و کاشانه بسوخت منزل عشق ندیدی که زمینگیرم کرد شمع و پروانه در این سوگ چنان رقصیدند که دلت سخت به پیکان زبان تیرم کرد به سکوتی نگران گشتی و فریاد زدی که سکوت همگان خسته و دلگیرم کرد ملتهب گشتم و فریاد کشیدم آری مضطرب بودی و حیرانی تو گیرم کرد دل به هر شهر که بردم نخریدند ،آری حق من بود چو شیدای زمان پیرم کرد a.m
[ دوشنبه 91/10/18 ] [ 8:38 عصر ] [ شیدا .دختری از جنس تنهایی ]