عاشق این شعرم....خیلی حس قشنگیه کسی بخاطر تو شعر بگه....وقتی خیلی ناراحتی شعرش میشه مرهم زخم های دلت ! کاش هیچ وقت شعرش نره تو دفتر خاطراتم!
میخواستم عقده ی دل وا کنم، نشد...
لب خندِ گونه ی تو تماشا کنم، نشد
میخواستم هنر کنم و غصه ی تورا
در سینه ی شکسته ی خود جا کنم، نشد
میخواستم که در دل صد چاک و خسته ات
جشن هزار ساله ای بر پا کنم، نشد
میخواستم که از غم اشک تو سالها
هر لحظه پشت حادثه را تا کنم ،نشد
میخواستم که جرعه ای از کاسه ی امید
خیراتی قبیله ی شیدا کنم نشد
میخواستم که بگذرم از شهر قصه ها
راهی برای قافله پیدا کنم، نشد
میخواستم که سختی پرهای بسته را
با پر کشیدن تو تماشا کنم ، نشد
میخواستم که خنده ی روی لب تورا
نذر شفای غصه و غم ها کنم،نشد
میخواستم که در شب اشک ستاره ها
چتری به روی سرتو واکنم، نشد
میخواستم که دفتر مشق قدیمی ات
را پر ز آب، داد ، بابا کنم، نشد
میخواستم که بشکنم این حس کهنه را
یعنی که اشک را زتو ایفا کنم، نشد
میخواستم که در ورق دفتر دلت
نقشی ز عشق دوباره مهیا کنم،نشد
میخواستم که در هوس آتشین دل
لب خندِ گونه ی تو تماشا کنم ، نشد
a.m
[ شنبه 91/10/16 ] [ 1:39 عصر ] [ شیدا .دختری از جنس تنهایی ]