یک روز من هم خواهم رفت ...
بی خبر و ناگهانی ...
شاید ان روز کسی باشد که روز ها را خواهد شمرد تا من برگردم...
اما...
میروم تا دیگر شاهد کوچه های خاطراتم نباشم...
تا دیگر دلم رنج نکشد...
تا دیگر از صدای دلنشینی مست نشوم و....
میروم تا دوباره عاشق نشوم...
تا دوباره چشمان زیبایی را نبینم که به بهانه ی دوری از انهاباز هم اه سوزناکی بکشم و...
اه...
ای دل من چه اسرار و حکایت های عجیبی را در خود پنهان کرده ...
چه ساده بود این دل که ... در نزد زیبارویی خود را
میباخت , محبت مینمود , و باز هم بی وفایی ...
چگونه خوش کنم این دل کوچک خود را؟؟؟
ای تنهایی من ...
تو را با هیچ چیز
نه رویاهای ناشناخته
نه صدای فراموش شده ی خوشبختی
و نه هیچ شادی زودگذری
عوض نمیکنم
ای خلوت بی صدا
دیگر ترانه ی دلدادگی نمیخوانم
اما در استانه ی این قلب در به در
همیشه تو را ارزو میکنم
همیشه...
[ پنج شنبه 91/10/14 ] [ 1:55 عصر ] [ شیدا .دختری از جنس تنهایی ]